سلام گیلی ها ^^
من موخوام یه رمان بنویسم ^^
اولین رمان خودم رو *^*
امیدواررم دوس داشته باشید ^^
البته ...
رمان رو نوشتم و میخوام بزارم توی وب :)
ژانرش : تخیلی _ یکم طنز _ هیجانی
خب ^^
برید و منتظر پارت 1 باشید ^^
پسترش هم بزودی میزارم *^*
اسم رمان هم هست در مسیر تنگاس ^^
دیه بایییییییییی
های کیوتی ها
از عنوان معلومه که چه خبره
رمان جدید میخام بنویسم
خوشگلا یه نظر سنجی کنیم ببینیم چه خبره
گل گلی ها دوست دارید این رمان از میراکلس باشه یا پونی
اگ از میراکلس باشه اسمش عشق قفل شدس
اگ از پونی باشه باید بگید کیا میخواین باشن شخصیت ها انیمیشن یا اوسی هاتون
پوستر های رمان رو میزارم
البته رمان عشق قفل شده چون میدونم چیه
ولی پونی رو شما عزیزان باید بگید که عکس اوسی ها و اون شخصیت ها توش باشه
علاوه بر تمام شخصیت های پونی کوچولو که میتونین بگید به 9 کارکتر که اوسی های شما هستن نیاز داریم
خلاصه داستان رو دوس داشتم بگم ولی دوست دارم سوپرایز بشین
نظر بدید 1 یعنی از میراکلس باشه
بگید 2 یعنی از پونی
میراکلس شخصیت ها هستنا اوسی نداریم فقط پونی اوسی هاتون اونم 9 نفر اول میتونن باشن
خب بای
سلوم عسلیام
امروز موخوام یه انیمیشن باحال و قشنگ بهتون معرفی کنم ^^
خودمم هم دیدم
خیلیییییی قشنگه
اسمش
نسل جدید
حتمااا ببینید ^^
من دیه برم بایییییییی
و ببخشید که زیاد پست میزارم
سلام دوباره
قراره داستان بنویسم
اسمشم هست لت کیل دیس لاو
و میراکلسیه
آره آره اسمش شمارو یاد یچیز میدازه!
آهنگ بلک پینک!
اون تیتراژ شروعشه
برای شنیدن آهنگ بزن رو این:
دانلود آهنگ Kill this love از بلک پینک با ترجمه آهنگ کیل دیس لاو + تلفظ فارسی (baarzesh.net)
فردا پس فردا پارت 1 رو میزارم
تا بعد بای
سلام
یه داستان نوشتم که عکس هم داره و کوتاهه
عکس هاشم خودم ساختم
اسم داستان:مهمانی چای خوری فلاترشای،رریتی و پینکی پای
بریم سراغ داستان
یه روز فلاترشای، توی باغش داشت به خرگوش هاش و گل هاش میرسید که دلش خواست با دوستانش وقت بگذرونه و اون هارو خوش حال کنه برای همین فکر کرد که چطور میتونه این کارو بکنه فکر کرد و فکر کرد و فکر کرد،تا به این نتیجه رسید که زنگ بزنه به دوستاش رو به مهمونی چای خوری دعوت کنه
فلاترشای رفت توی اتاقش و گوشیش رو برداشت و زنگ زد به رریتی و پینکی پای و اون هارو به یه مهمونی چای خوری در باغش دعوت کرد؛ رریتی گفت:چشم عزیزم،امروز سرم خلوته،حتما میام.پینکی پای گفت:هورااااا مهمونی حتماااااا میااااممم.فلاترشای هم خوش حال شد و رفت خونش رو مرتب کنه تا دوستاش بیان و باهم چایی بخورن
رریتی و پینکی پای اومدن و همه برای هم،یک دسته گل زیبا اوردن. فلاترشای گل رز اورد، رریتی گل محمدی اورد، پینکی پای هم گل مینا.رریتی گفت:فلاترشای عزیز!ازت ممنونیم که مارو دعوت کردی💙پینکی پای هم گفت:آره ممنونیم فلاترشای عزیزم💛فلاترشای گفت:خواهش میکنم دوستای خوبم
و همه رفتن باهم چای خوردن
خدانگهدار
سلام
قبول دارم داستان نویس خوبی نیستم
اما واسه دل خودم مینویسم
اینم داستان
داستان مرگ ریتی
توآیلایت زنگ زد به ریتی و بهش گفت:سلام ریتی، تو میای بریم خرید؟
ریتی:البتههه
توایلایت:باشه ساعت ۶ آماده باش
ساعت شش...
توایلایت:آماده ای؟
ریتی:بله:)
توایلایت:من میرم تو این فروشگاه تا وسایلی که نیاز دارم رو بخرم
ریتی:باشه باشه حتما؛ منم میرم خرید کنیم نیم ساعت دیگه بیا اینجا منم میام=)
توایلایت:خب خدافظ
ریتی با شوق و ذوق، وارد مغازه ی لباس فروشی شد
چند دقیقه از اون لحظه گذشت...
ریتی حس بدی داشت
دو نفر یواشکی ریتی رو گرفتن و رفتن
ریتی بیهوش شد
وقتی بهوش اومد خودش رو توی یه جای تنگ با سایه ی دوتا دختر دید
آره!اون دوتا فلاتر ای اکس ای و پینکی مین بودن!
فلاتر ای اکس ای:سلام ریتی
ریتی:تو کی هستی؟!
پینکی مین:به دنیای کوچک ما قاتل ها خوش آمدی
ریتی:چی!
پینکی مین:چطوره با زندگی توی این دنیا خداحافظی کنی😈
ریتی:ولم کنینننن
فلاتر ای اکس ای:عمرا👿
...........
ربع ساعت بعد...
توایلایت:ریتی،ریتی کجایی من کارام تموم...
تاکه ریتی رو توی یه اتاق تاریک و کوچیک دید که خونی بود
توایلایت :ر..... ر.....ر.....ریتی
ادامه دارد.....
خدانگهدار عزیزان